می پرسم دوستم داری ؟ سکوت می کنی و لبخند میزنــی ! تو برایم از دوبیتی ها غزل می خوانی و من
از قصیده ی گامهای تو ترانه ی زندگی می سازم . دو بیتی هایت ردیف و قافیه ندارد ؛ اما برای قلب
کوچک من ، شعری زیباست . نمی دانم از جوار عاطفه های پاک ، کدام گل را چیده ای که حاضرم تمام
دنیایم را فدایت کنم ! می پرسم : « به من ستاره میدهی ؟ » چشمهایت برق می زند و می گوئی :
« چشمهایم که ستاره است مال تو » ... و من برای تو از برگها ، سادگی شبنم هائی را می آورم
که بوی اشکهایم را میدهد . برای تو خنده هایم را می نویسم . از خورشید سایه می خرم ؛
گلهای کوچک اتاقم را کنار نسیم می خوابانم و پروانه ها را روی آنها می نشانم ؛ از تن پوش
اقاقی ها برای چشمهایت شعر می سازم و تک تک یاسها را نورباران می کنم ؛ برای تو از واژه
واژه ی دلم می نویسم ؛ خودم را به غروب تبعید می کنم تا در چشمهایت طلوع کنم .
... ایکاش فقط به اندازه ی یک ستاره دوستم داشتی !
مگر نه اينكه خدا
تورو قسمت من كرد
مي خوام براي تو
خودم را قسمت كنم
تكه تكه
ذره ذره
تا بيشتر نگات كنم
و بيشتر نگام كني
و بيشتر كه دلت تنگ شد
سهم خودت را ببري
مي خوام آنقدر
خودم رو قسمت كنم
تا همه بگن
"خدا" منو قسمت تو كرد
..
پ . ن افشینم این ویولون رو به همراه نت تپشهای قلبم تقدیمت می کنم تا بدونی که چقدر
دوستت دارم
نظرات شما عزیزان: